-
عشق پرستو است ( سیاوش کسرایی )
پنجشنبه 20 مهر 1396 13:22
گرمسیر ** عشق پرستو است عشق پرستویی پر گشا به همه سو است عشق پیام آور بهار دل آراست حیف که از سرزمین سرد گریز است روزی همراه بادهای بیابان بال سیاه سپید سینه پرستو می رسد از راه ولوله می افکند به خلوت هر کو سر زده بر بامهای کاگلی ما بال فرو می کشد به جستن لانه می ریزد پایه ای به قالب یک جان می سازد لانه با هزار ترانه...
-
باور نمی کند دل من مرگ خویش را ( سیاوش کسرایی )
دوشنبه 17 مهر 1396 12:06
باور ** باور نمی کند دل من مرگ خویش را نه نه من این یقین را باور نمی کنم تا همدم من است نفسهای زندگی من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم آخر چگونه گل خس و خاشاک می شود ؟ آخر چگونه این همه رویای نو نهال نگشوده گل هنوز ننشسته در بهار می پژمرد به جان من و خاک می شود ؟ در من چه وعده هاست در من چه هجرهاست در من چه دستها به دعا...
-
باور نمی کند دل من مرگ خویش را (سیاوش کسرایی)
دوشنبه 17 مهر 1396 12:02
باور ** باور نمی کند دل من مرگ خویش را نه نه من این یقین را باور نمی کنم تا همدم من است نفسهای زندگی من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم آخر چگونه گل خس و خاشاک می شود ؟ آخر چگونه این همه رویای نو نهال نگشوده گل هنوز ننشسته در بهار می پژمرد به جان من و خاک می شود ؟ در من چه وعده هاست در من چه هجرهاست در من چه دستها به دعا...
-
او بند باز بود و اندر تمام شهر بدین پیشه ( سیاوش کسرایی )
شنبه 13 آذر 1395 14:24
آوا ......... بند باز * او بند باز بود و اندر تمام شهر بدین پیشه او یکه تاز بود آرام چون پلنگ آزاد چون نسیم در آسمان چشم تماشاگران خویش می گسترید نقش می آفریدبیم همچون عقاب قله نشین بلند رای بر بند می نشست آنگاه با هزار فسون هراس خیز بر حاضران نفس را در سینه می شکست در زیر آسمان سرمایه ای نداشت به جز جان و ریسمان لیکن...
-
در گذرگاهی چنین باریک( سیاوش کسرایی )
شنبه 13 آذر 1395 14:21
آوا ......... آرزوی بهار * در گذرگاهی چنین باریک در شبی این گونه دل افسرده وتاریک کز هزاران غنچه لب بسته امید جز گل یخ، هیچ گل در برف و در سرما نمی روید من چه گویم تا پذیرای کسان گردد من چه آرم تا پسند بلبلان گردد من در این سرمای یخبندان چه گویم با دل سردت من چه گویم ای زمستان با نگاه قهرپروردت با قیام سبزه ها از خاک...
-
پایان گرفت دوری واینک من ( سیاوش کسرایی )
شنبه 13 آذر 1395 14:18
آوا ......... انسان * پایان گرفت دوری واینک من با نام مهر لب به سخن باز می کنم از دوست داشتن آغاز می کنم انگار آسمان و زمین جفت می شوند انگار می برندم تا سقف آسمان انگار می کشندم بر راه کهکشان در دشت های سبز فلک چشم آفتاب گر دیده رهنما در قصر نیلگون فانوس ماهتاب افکنده شعله ها با بالهای عشق پرواز می کنم با من ستارگان...
-
سال ها شد تا که روزی مرغ عشق ( سیاوش کسرایی )
یکشنبه 7 آذر 1395 19:17
-
سنگین نشسته برف غمگین نشسته شب ( سیاوش کسرایی )
یکشنبه 7 آذر 1395 19:13
آوا ......... تشویش * سنگین نشسته برف غمگین نشسته شب اندوه من به دل تشویش من به لب آتش اگربمیرد آتش اگر که سایه به صحرا نیفکند در راه گرگ ها به قافله ها می زنند باز سیمای بی نوایی و بی برگ باغ ها بانگ کلاغ ها سیاوش کسرایی 12
-
یک یک چراغ خانه ها گردید خاموش( سیاوش کسرایی )
یکشنبه 7 آذر 1395 18:09
-
چه سپید کوهساری چه سیه ماهتابی( سیاوش کسرایی )
یکشنبه 7 آذر 1395 17:57
آوا ......... در شب پایان نیافته سعدی * چه سپید کوهساری چه سیه ماهتابی نرسد به گوش جز رازی و شیون عقابی همه دره های وحشت به کمین من نشسته نه مقدرم درنگی نه میسرم شتابی به امید همزبانی به سکوت نعره کردم بنیامدم طنینی که گمان برم جوابی همه لاله های این کوه ز داغ دل قسردند چو نکرد صخره رحمی چو نداد چشمه آبی بنشین دل...
-
سینه سوز است هنوز ( سیاوش کسرایی )
یکشنبه 7 آذر 1395 16:22
آوا ......... آرزو سینه سوز است هنوز یاد خونین نبردی که گذشت ناله ها پر شد در سینه کوه شیهه ها گم شد در خلوت دشت همه نامردی و نامردی و ننگ صحنه جولانگه رزم دو همآورد نبود زخمی خنجر خویشیم افسوس جنگ جنگ دو جوانمرد نبود سنگر سوخته در پشت سرم طرح محوی از شهر نقش در چشم ترم تنم آغشته به خون خون از این سینه ویران شده...
-
خاطرم دریای پر غوغاست ( سیاوش کسرایی )
یکشنبه 7 آذر 1395 16:18
آوا ......... سکه * خاطرم دریای پر غوغاست یاد تو چون سکه ای سیمین رها بر آب این دریاست خاطر دریا پریشان است سینه دریا پر از تشویش توفان است دست من درموج و چشمم سوی ساحل هاست قلب من منزلگه دل هاست نه بر این دریای سکونی نه به ساحل ها چراغ رهنمونی کی براید از افق شمع بلند آفتابم ؟ تا درنگ آرم دمی تا بیاسایم کمی تا در این...
-
من مستم و میخانه پرستم( سیاوش کسرایی )
یکشنبه 7 آذر 1395 16:16
آوا ......... مست * من مستم من مستم و میخانه پرستم راهم منمایید پایم بگشایید وین جام جگرسوز مگیرید ز دستم می لاله و باغم می شمع و چراغم می همدم من همنفسم عطر دماغم خوش رنگ خوش آهنگ لغزیده به جامم از تلخی طعم وی اندیشه مدارید گواراست به کامم در ساحل این آتش من غرق گناهم همراه شما نیستم ای مردم بنگر من نامه سیاهم فریاد...
-
چون سایه غم آور تنهایی ( سیاوش کسرایی )
یکشنبه 7 آذر 1395 16:14
آوا ......... داغگاه * چون سایه غم آور تنهایی سر بر دریچه ام ز چه می سایی ؟ در چشمه سار این شب جوشنده افشان مکن دو زلف چلیپایی بگریز از سیاهی شب هایم ای خوابگرد دختر رویایی دل داغگاه پیکر امید است نه جلوه گاه لاله صحرایی اینجا شکفته خار پریشانی اینجا شکسته غنچه زیبایی جز خون نبود هر چه که نوشیدیم این موج های ساغر...
-
در به روی رهگذران باز بود ( سیاوش کسرایی )
یکشنبه 7 آذر 1395 16:12
آوا ......... باغ * در به روی رهگذران باز بود باغ پامال گروهی مردم بیگانه بود نه نسیمی می وزید و نهخورشیدی نگاهی سوی این گلخانه داشت این نه گلزار این بهارستانی از خاشاک بود بته ها کج شاخه ها ژولیده مرغان در پناه خارها بلبلان خاموش آهوها به دام افتاده گل ها برگریز خاک قبرستان افشان رنگهای لال بود رنگ ها را پچ پچی در...
-
لاله های گلی رو کوها درمی آد ( سیاوش کسرایی )
یکشنبه 7 آذر 1395 16:10
آوا ......... بهار * لاله های گلی رو کوها درمی آد توی هر دره ای بوی گلپر می آد شکوفه می کنن به ها و بادوما باز قد می کشن سبز جو گندما چل چله پارسالی می شه مهمون ما لونه شو می گذاره لب ایوانما از ده بالایی باز عروس می برن برای شادوماد گاو و بز می خرن اون تنور خاموشه باز آتیش داره می شه ننجونم پا تنور مشغول کار می شه...
-
چو آن یغماگر از ره آمد و بنشست ( سیاوش کسرایی )
یکشنبه 7 آذر 1395 16:08
آوا ......... عاشق کش * چو آن یغماگر از ره آمد و بنشست ببرد از چشمهای شمعدان سو را پریشان کرد در شب دود گیسو را گرفته چنگ افسون را ساز را در دست چو از راه آمد و بنشست نوا درتارهای چنگ خود انداخت دگرگون پرده ها پرداخت هزاران تار جان بگسست سبو را بر لبان عاشقان بشکست وفا را درنگاه فتنه گر گم کرد طمع در بردن دلهای مردم...
-
پاییز برگریز گریزان ز ماه و سال ( سیاوش کسرایی )
یکشنبه 7 آذر 1395 16:06
آوا ......... پاییز ِ درو * پاییز پاییز برگریز گریزان ز ماه و سال بر سینه سپیده دم تو نوار خون آویختند با صبحگاه سرد تو فریاد گرم دوست آمیختند پاییز میوه سحری رنگ سخت وکال واریز قصر اب تو در شامگاه سرخ نقش امیدهای به آتش نشسته است دم سردی نسیم تتو در باغ های لخت فرمان مرگ بر تن برگ شکسته است دروازه ها گشودی و تابوت...
-
پای تا سر سینه اما بی نفس بی خاطره ( سیاوش کسرایی )
یکشنبه 7 آذر 1395 16:03
آوا ......... اقیانوس * پای تا سر سینه اما بی نفس بی خاطره گنگ و فراموشی هر صدایی در نگاهش گم به چشم ژرف خاموش پر تپش بی سایه در خود ایستاده سر به سر آغوش خشکی را به زیر پا نهاده باز ... باز و بیکرانه دامن افشان دور گستر باد ها را همسفر ساحل نشینان را نواگر یادها را در سینه اش مغروق چون نعش زنی سیمینه اندام نام ها از...
-
دلم گلدان گلهای سیاهی است ( سیاوش کسرایی )
یکشنبه 7 آذر 1395 16:01
آوا ......... گلدان * دلم گلدان گلهای سیاهی است نشانده ریشه ها درپیکر من ز خون سرخ من سیراب گشته شکفته در بهار بی برمن درنگی رهگذاران بنگریدش گل شبرنگ هم بوییدنی هست عروسان را نمی زیبد به پیکر ولی گل هر چه باشد چیدنی هست نهالش کنده ام از سرزمینی که در آن آرزوهای من افسرد توانم رفت و گل آمد در این شهر چراغ چشم من در...
-
دریا درون بستر من غوطه می خورد ( سیاوش کسرایی )
شنبه 6 آذر 1395 18:42
آوا ......... خواب * دریا درون بستر من غوطه می خورد وین های و هوی اوست فریادهای من ازهای من رنگین ترانه های دل انگیز شاد من فریادهای من همه از من گریختند بر گیسوی شکسته امواج بالدار یک شط زهر از بر مهتاب ریختند امشب مرا چه می شود از این شراب خواب ؟ لرزید در کرانه دریا غروب سرخ در جام چشم من شب تلخی چکید و خفت اسبان...
-
شناور سوی ساحل های ناپیدا ( سیاوش کسرایی )
شنبه 6 آذر 1395 18:31
آوا ......... موج * شناور سوی ساحل های ناپیدا دو موج رهگذر بودیم دو موج همسفر بودیم گریز ما نیاز ما نشیب ما فراز ما شتاب شاد ما با هم تلاش پاک ما توام چه جنبش ها که ما را بود روی پرده دریا شبی درگردبادی تند روی قله خیزاب رها شد او ز آغوشم جدا ماندم ز دامانش گسست و ریخت مروارید بی پیوندمان بر آب از آن پس در پی همزاد...
-
بگیر از سقف این قندیل ها را ( سیاوش کسرایی )
شنبه 6 آذر 1395 18:29
آوا ......... مارافسا * بگیر از سقف این قندیل ها را نگون کن روشنی را تا بمیرد ببر آن دودنک دیده آزار فروکش شعله را تا پرنگیرد ببر آن جام را بردار آن می رها کن باده را در بوسه جام شبستان را تهی کن از هیاهو سبک بردار پا آهسته کن گام بگو دروازه بانان دربندند بگو تا شبروان دیگر نخوانند عسس ها را بگو خاموش باشند بگو تا...
-
پس از من شاعری اید ( سیاوش کسرایی )
شنبه 6 آذر 1395 18:25
آوا ......... پس از من شاعری اید ** پس از من شاعری اید که اشکی را که من در چشم رنج افروختم خواهد سترد پس از من شاعری اید که قدر ناله هایی را که گستردم نمی داند گلوی نغمه های درد را خواهد فشرد پس از من شاعری اید که در گهواره نرم سخن هایم شنیده لای لای من که پیوند طلایی دارد او با من و این پیوند روشن قطره های شعرهای بی...
-
در پناه بته ای روی کمرگاهی دور ( سیاوش کسرایی )
شنبه 6 آذر 1395 18:21
آوا ......... چشمه * در پناه بته ای روی کمرگاهی دور چشمه ای بود نهان زمزمه گر چشمه ای بود سراینده دلشادی ها چشمه ای روشن و روشنگر تاریکی ها روی هر دامنه و دره دوید رخ آِفته علف ها را شست بوسه زد زلف گل وحشی را دل خاموش چمن را کاوید هیچ کس چشمه جوشنده به چیزی نگرفت صورت هیچ کسی در دل او سایه نزد بر لبانش چه سخن ها که...
-
عشق من گردبادی است وحشی( سیاوش کسرایی )
شنبه 6 آذر 1395 18:18
آوا ......... کولی من ** عشق من گردبادی است وحشی دختر دشت و آشفته کوه عشق من کولی بی قراری است مست و آواره و راه پیما باد صحرا بود رهبر او شب به روی کرانهای دریا آتش افروزد و خسته افتد شعله بر موج نیلی گریزان موج لغزان که آتش بگیرد لیک او خفته بر ماسه نرم روز بر راههای پر از مه در نوردد دل جنگل سبز می سپارد شب رفته ای...
-
رنگ چه ای ای دریچه های پر از مهر ؟( سیاوش کسرایی )
شنبه 6 آذر 1395 18:16
آوا ......... گریز زنگ رنگ چه ای ای دریچه های پر از مهر ؟ رنگ چه ای ای دو چشم روشن زیبا ؟ رنگ چه ای ای چکیده های زمرد ؟ رنگ چه ای ای شراب سبز فریبا ؟ رنگ جوانه ؟ جوانه های حیاتی ؟ یا که چو سرشاخه های زرکش امید ؟ رنگ خلیجی که خفته در بر مهتاب ؟ یا که چمنزارهای روشن خورشید ؟ رنگ خزان نیستی خزان پر مرگ است نیست خزانی به...
-
آسمان ریخته در آبی رود ( سیاوش کسرایی )
شنبه 6 آذر 1395 18:12
آوا ......... شالیکار * آسمان ریخته در آبی رود طرح اندوه غروب دختری بر لب آب روی یک سنگ سپید زیر یک ابرکبود پای می شوید پاهای گل و لای اندود پای می شوید و می اندیشد کار کار در شالی زار در دل رود کبود می دود سو سوی تک اختر شام و از آن پیکر تار که نشسته است بر آن سنگ سپید گیسوانی شده افشان بر آب نگهی گم شده در شالی زار...
-
چو گل های سپید صبحگاهی( سیاوش کسرایی )
شنبه 6 آذر 1395 18:10
آوا ......... رقص ایرانی * چو گل های سپید صبحگاهی در آغوش سیاهی شکوفا شو به پا برخیز و پیراهن رها کن گره از گیسوان خفته وا کن فریبا شو گریزا شو چو عطر نغمه کز چنگم تراود بتاب آرام و در ابر هوا شو به انگشتان سر گیسو نگه دار نگه در چشم من بگذار و بردار فروکش کن نیایش کن بلور بازوان بربند و وا کن دو پا بر هم بزن پایی رها...
-
عطش نهاد راه پرآفتاب ( سیاوش کسرایی )
شنبه 6 آذر 1395 18:07
آوا ......... کارگران راه * عطش نهاد راه پرآفتاب پرواز باد گرم خورشید بی شتاب خاموشی وسیع تک چادر سیاه شن ریزه های داغ چشمان خشک چاه طرحی ز چند مرد بر پرده غبار یک کوزه چند بیل فرسودگی و کار سیاوش کسرایی