اشعار سیاوش کسرایی

اشعار سیاوش کسرایی

شعر و ادب پارسی
اشعار سیاوش کسرایی

اشعار سیاوش کسرایی

شعر و ادب پارسی

در گذرگاهی چنین باریک( سیاوش کسرایی )

آوا 
.........

 

آرزوی بهار
*
در گذرگاهی چنین باریک
در شبی این گونه دل افسرده وتاریک
کز هزاران غنچه لب بسته امید
جز گل یخ، هیچ گل در برف و در سرما نمی روید 
من چه گویم تا پذیرای کسان گردد 
من چه آرم تا پسند بلبلان گردد
من در این سرمای یخبندان چه گویم با دل سردت
من چه گویم ای زمستان با نگاه قهرپروردت

با قیام سبزه ها از خاک
با طلوع چشمه ها از سنگ

با سلام دلپذیر صبح
با گریز ابر خشم آهنگ
سینه ام را باز خواهم کرد 
همره بال پرستوها 
عطر پنهان مانده اندیشه هایم را

باز در پرواز خواهم کرد 
گر بهار اید 
گر بهار آرزو روزی به بار اید

این زمینهای سراسر لوت 
باغ خواهد شد 
سینه این تپه های سنگ
از لهیب لاله ها پر داغ خواهد شد

آه... اکنون دست من خالی است
بر فراز سینه ام جز بُُته هایی از گل یخ نیست 
گر نشانی از گل افشان بهاران بازمی خواهید 
دور از لبخند گرم چشمه خورشید

من به این نازک نهال زردگونه بسته ام امید .
هست گل هایی در این گلشن که از سرما نمی میرد 
و اندرین تاریک شب تا صبح 
عطر صحرا گسترَش را از مشام ما نمی گیرد

 

 

سیاوش کسرایی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.