اشعار سیاوش کسرایی

اشعار سیاوش کسرایی

شعر و ادب پارسی
اشعار سیاوش کسرایی

اشعار سیاوش کسرایی

شعر و ادب پارسی

سلامی ای شکوهمند (سیاوش کسرایی)

 


با دماوند خاموش
**
سلامی ای شکوهمند 
سلام ای ستیغ صبح خیز سربلند 
به یال و بال و دره ها و دامنت درود 
به چشمه های پاک و روشنت درود 
تن تهمتنی و قلب آهنیت استوار 
درشتی ات به جای بی گزند 
به بزم شامگاهی ات فراز قله ها 
ستایش ستارگان همیشگی 
تولد سحر درون پرده ها ی مه میان بازوان تو 
مدام 
بسیج دودمان لاله های سرکش ات 
پناه سنگهای سخت دلپسند 
غریو مرغک غریب در غروب از تو دور 
غم از تو دور ای غرور 
نشاط آبشارها ترا 
ستیز آب و آبکند 
ستون و صخره ات به هر کنار گوشه سنگر امید 
دل تو باغ خار بوته های رنگ رنگ 
گل طلای آفتاب تو 
هماره پر نوید و نوشخند 
به پیش روی ما چو ما اگر فتاده ای ببند 
کلاف ابرها به گردن رمیده ات کمند 
پناه بخش و پشت باش 
شکسته نعل بستهای سمند 
دلم گرفته همچو ابرهای باردار تو 
که با تو گفتگو مراست 
به کوهپایه ها کسی نمانده تا غمی به پیش او برم 
به من بگو که آشیانه عقابها کجاست 
به تنگ در نشستم به چند ؟
شب برهنه بی ستاره ماند 
نگاه و دست ما تهی 
سکوت سوخت ریشه های حرف سبز گشته را 
بگو بگو که گاه گفتن تو در رسید
تو با زبان شعله ریز واژه های سنگی ات بگو 
که سخت تر شبی است 
که سردتر شبی است از شبان دیر پای ما 
یگو دهان ز گفت و گو مبند

 

سیاوش کسرایی

 

سالهای آزگاری هست( سیاوش کسرایی )

درد دست
**
سالهای آزگاری هست 
که می آزارد 
خارشی دستان خشک و خالی ام را سخت 
و در انگشتان غمگین مانده ام مانده است
شوق سرشار فشردن ها 
آهن سردی خمیری رشته ای دستی 
سنگ خارای سیاهی یا که رنگین برگ گلبرگی 
دست من خالی است 
ای طبیب آشنا دردی است در ستم 
که به انگشتان خشک و خشمگین هر دم 
می فشارم من گلویش را 
من ولی در باغ می مانم که باغم پر گل و یاد است 
وز فراز چشم انداز فراوان پرده ها پیدا 
برگ افشان درختان تبر خورده 
مرگ شبنم ها 
سرکشی خارها 
و جستجوی ریشه ها درخاک 
عطر پنهان بهاری زندگی آرا 
این چه فریاد است 
بلبلان خسته بتل خار در پهلو ؟
مرگ در باغی که هر گلدانه خشمی در آن رویاست 
مرگ در باغی که من دارم 
در کنار غنچه های تنگدل زیباست 
آری آری من به باغ خفته می مانم 
باغ باغ ما است 
پنج روزی بیش و کم گر پایمال پای صیاد است


سیاوش کسرایی