اشعار سیاوش کسرایی

اشعار سیاوش کسرایی

شعر و ادب پارسی
اشعار سیاوش کسرایی

اشعار سیاوش کسرایی

شعر و ادب پارسی

تو چه خوش می خندی ( سیاوش کسرایی )

خنده
**
تو چه خوش می خندی 
تو چه آسان و چه راحت می خندی ای مرد 
تو چنان می خندی 
که من آن کرم زده دندان را در دهنت می بینم 
هم چنین می بینم 
که تکان می دهدت خنده بگسسته عنان 
و تنت با همه فربهیش میلرزد 
ای به هر اینه افتاده و تکرار شده 
دو شده ده شده صد نهصد ....و بسیار شده 
تو چه می بینی ‌ایا در من 
سبب خنده چه می بینی در کار من و پیکر من 
منم اینک مردی زخم به تن 
آرزوهای بلندش همه گردیده هوار 
نه فرومانده به گل 
نه برافراخته قد 
گر تکاپوست به بیرون شدن از گنداب است 
نه برافروختن مشعل خورشید به شب 
این مرا دردی پیچاننده است 
و تو می خندی بر تابم و می لرزاند گریه مرا


سیاوش کسرایی