-
ای گلهای فراموشی باغ ( سیاوش کسرایی )
دوشنبه 15 آبان 1396 11:15
شبنم و آه ** ای گلهای فراموشی باغ مرگ از باغچه خلوت ما می گذرد داس به دست و گلی چون لبخند می برد از بر ما سبب این بود آری راه را گر گره افتاده به پای باد را گر نفس خوشبو در سینه شکست آب را اشک اگر آمد در چشم زلال گل یخ را پرها ریخت اگر در تک روزی آری روشنایی می مرد شبنمی با همه جان می شد آه اختران را با هم پچ پچی بود...
-
بود در کشور افسانه کسی ( سیاوش کسرایی )
دوشنبه 15 آبان 1396 11:11
حکایت مردی که نه می گفت ** بود در کشور افسانه کسی شهره در نه گفتن نام می خواهی ؟ نه کام می جویی ؟ نه تو نمی خواهی یک تاج طلا بر سر ؟ نه تو نمی خواهی از سیم قبا در بر ؟ نه مذهب ما را می دانی ؟ نه خط ما می خوانی ایا ؟ نه نه ‚به هر بانگ که بر پا می شد نه ‚به هر سر که فرو می آمد نه ‚به هر جام که بالا می رفت نه ‚به هر نکته...
-
ما را سر گلیم نشاندند وز ابتدا( سیاوش کسرایی )
دوشنبه 15 آبان 1396 11:06
رشد ** ما را سر گلیم نشاندند وز ابتدا گفتند پا درازتر از آن مبادتان آن روز این گلیم بر ما چو باغ بود بر ما چو بیشه بود بر ما زمین بی بدلی بود کاندر آن کاخ شگفت خردی ما سر کشیده بود آری بر این سیاه گلیمی که یک زمان آن را به نام بخت به ما هدیه کرده اند ما شاد بوده ایم در جست و خیز و بازی خود تا کناره ها آزاد بوده ایم...
-
همه جا صحبت اوست وین غم انگیز که او ( سیاوش کسرایی )
دوشنبه 15 آبان 1396 11:01
با برافروختن کبریتی ** همه جا صحبت اوست وین غم انگیز که او زیر چشم همه چون اشک درشتی تنهاست سخت تنها چو امید که نمی بیند دل ها را دیگر با خویش در خیابان و در خانه و در جان تنها در نوشتن تنها و در اندیشیدن بعد از آن شب که چراغش را توفان بشکست همچو ماری که ستون فقراتش را بیل ماند از راه و دریغ هر چه با ماندن او از ره...
-
هر روز کمین می کند او بر سر راهم ( سیاوش کسرایی ) {رمز آرش}
دوشنبه 15 آبان 1396 10:57
-
آفتاب ایستاده در میان آسمان( سیاوش کسرایی )
دوشنبه 15 آبان 1396 10:53
سرود ** آفتاب ایستاده در میان آسمان سایه را لبان تشنه زمین میکده است بر گیاه و سنگ و آدمی نیست سایبان دیگری غیر چتر زرد آفتاب روی خاک قاچ خورده آن چه سبز می شود ساقه های تشنگی است خشت ها و خانه ها است جوی ها نای های نغمه ساز غلغل آفرین گربههای مرده در گلو گرفته اند ور صدایی از کنار گوشه ها به پاست باد نیست خش خش زبان...
-
یادش به خیر دلبر روشن ضمیر ما (سیاوش کسرایی)
دوشنبه 15 آبان 1396 10:46
یاد دوست ** یادش به خیر دلبر روشن ضمیر ما دلدار ما دلاور ما دلپذیر ما یاری که در کشکش گردابهای غم او بود و دست بسته او دستگیر ما یادش دوید دردلم و چون نسیم خیس بگذشت و تازه کرد سراسر کویر ما ما را هوای اوست در این برگ ریز مهر پر می کشد ز سینه دل دیرگیر ما صیاد ما که بخت و کمندش بلند باد پرسیده هیچ گاه که : کو آن اسیر...
-
دست ها چنگک چفت افتاده بر ابزار ( سیاوش کسرایی )
چهارشنبه 10 آبان 1396 17:39
سازندگی ** دست ها چنگک چفت افتاده بر ابزار بازوان مفتولی تابیده و بدن ها ز عرق مفرغ شبنم خورده هفتمین مرتبه خانه رویارو را در دل پنجره ام می سازند از سر صبح بلند است صداهای کلنگ و سقوط آهن بر آهن و فرود آمدن آجرها و کمی دیرتر آواز کسی از سر بام این سحر خیز تران از دم صبح با چنین شور و خروش می برند از سر من خواب ولی کم...
-
این نکته نغز گفت به ره پیر روستا (سیاوش کسرایی)
چهارشنبه 10 آبان 1396 17:36
زمین کال ** این نکته نغز گفت به ره پیر روستا چون تلخ و تیره دید رفیق مرا ز من هر گاو گاه شخم چون کال ایدش زمین بی راه می زند همراه خویش را با شاخ های کین سیاوش کسرایی
-
ای واژه خجسته آزادی (سیاوش کسرایی){رمز آرش}
دوشنبه 8 آبان 1396 11:08
-
پیش چشمانم در پرده اشک (سیاوش کسرایی)
دوشنبه 8 آبان 1396 10:55
پوکه ** پیش چشمانم در پرده اشک خالی افتاده یکی پوکه فشنگ که زمانی ز کمین گاهش تنگ به هدف سیبک سرخ دل دشمن به هدف می نگریست و چه غوغاها بودش در سر ولی از گرمی سودا سربش ذوب شد در بازار تا برآرند عروسکهای سربی از آن وز باروت درونش دیری است پاچه خیزک سازند و خود اینک خالی هدف تیر ملامت شده در رویایی سیاوش کسرایی
-
دیر کردی و سحر بیدار است (سیاوش کسرایی){رمز آرش}
دوشنبه 8 آبان 1396 10:50
-
نه بایسته شعرست و نه (سیاوش کسرایی)
دوشنبه 8 آبان 1396 10:46
خم بر جنازه ای دیگر ** نه بایسته شعرست و نه شایسته من که همواره خون بسراییم و خون و از عطر نیاز و ترکش بلندآواز سخن نگوییم از عشق سخن نگوییم و از غزل اما در آن گذر که قلم و قدم بر خون همی رود و باز این منم که بر جنازه ای دیگر خم می شوم باری بشنویدم بانگ که در برابر چشمانم شهید می شوند فرزندان امیدم آری بشنوید...
-
آن شب به نیمه شب (سیاوش کسرایی)
دوشنبه 8 آبان 1396 10:40
بازماندگان ** آن شب به نیمه شب یک باره ریختند شش نفر کشتند دیدند هر چه بود شکستند هر چه بود چیزی نیافتند آن گاه هفت تن از در برون شدند و چون اشک مادرم در پرده سیاه شب و کوچه گم شدند اینک کنار پنجره تنهاست بیوه زن سیاوش کسرایی
-
وقتی که آمدی بی آشتی پلنگ (سیاوش کسرایی) {رمز آرش}
دوشنبه 8 آبان 1396 10:37
-
خاموشمان می خواهند و گمنام ( سیاوش کسرایی )
چهارشنبه 3 آبان 1396 12:15
زنهار ** خاموشمان می خواهند و گمنام و از آن بتر بدنام همان ای گلبانگ گلوبریده خونت را فریاد کن بذر سرخ رویا را بپاش با زبان هزار قطره و میندیش که شنونده ایت هست یا نه که یاری خواهی خود یاری دهنده است نمی خواهندت پس خود را تکرار کن بسیار کن در کردار همسرت به پاکدامنی در رفتار فرزندت به دانش جویی در سمت و در تلاش بارانت...
-
گیل آوا ای کودک کرانه و جنگل (سیاوش کسرایی)
چهارشنبه 3 آبان 1396 12:07
تولد ** گیل آوا ای کودک کرانه و جنگل ای دختر ترانه و ابریشم و بلوط ازکوره راه دامنه و ده با ما بگو که بوی چه عطری یا بال رنگ رنگ چه مرغی تو را کشاند تا پایتخت مرگ ؟ چشم که خفته بود که چشمانت راه از ستاره جست دست که بسته بود که دستانت از میخ های کلبه ربود آن تفنگ پر ؟ گیل آوا ای روشنای چشم همه خانوار رنج بی شمع و شب...
-
عطرطراوت بود باران (سیاوش کسرایی)
چهارشنبه 3 آبان 1396 12:02
پرستوها در باران ** عطر طراوت بود باران آغوش خالی بود خاک پاک دامان اما ستوه از دست بسته اما فغان از پای دربند چشمان پر از ابراند یک شام تاریک واندر لبان خورشید لبخند آن یک درودی گفت بردوست این یک نویدی را صلا داد تا سرب و باروت بر ناتمام نغمه هاشان نقطه بنهاد عطر جوانی شست باران آغوش پر آغوش عاشق ماند خاک سرخ دامان...
-
وقتی که دست می طلبد(سیاوش کسرایی)
چهارشنبه 3 آبان 1396 11:55
رای دیگر ** وقتی که دست می طلبد جان موافق است بر کنده دل ز همهمه ها و گفت و گوی ها مردی که رای دیگر دارد می ایستد به پا گلدان به روی طاقچه دفتر به روی میز چایی درون فنجان جان در میان مشت در سنگری چنان یک مرد در محاصره می ماند تا آخرین فشنگ با آخرین توان در زیر چشم ما یک مرد با هزار گلوله می اوفتد ز پا سیاوش کسرایی
-
این روزها شهید(سیاوش کسرایی)
شنبه 29 مهر 1396 11:08
نام و سیما ** این روزها شهید نامی یگانه نیست نام خاص نامی است عام نامی است مانند نامها که به خود می نهند عوام نام برادران تو و خواهران من نامی ز شاهنامه امامان حتی پیمبران سیمای این شهیدان چون نقش سکه نیست از پرده های فاخر نقاشی می لغزد از آب و رنگ و روغن می گریزد و طرح صادقانه این چهره را فقط بر سنگفرش خون آری نوار...
-
فریاد سرخ فام بهارانم (سیاوش کسرایی)
شنبه 29 مهر 1396 11:00
شقایق ** فریاد سرخ فام بهارانم سرکش گرمای قلب خاک گیرانده شب چراغ پریشانم فریاد سرخ فام بهارانم برخاسته ز سنگ با من مگو ز حادثه می دانم آری که دیر نمی مانم اما به هر بهار سرودم را چون رد خون آهوی مجروح بر هر ستیغ سهم می افشانم آنگاه عطر تلخ جوانم را با بال بادهای مهاجم تا ذهن دشتهای گمشده می رانم سیاوش کسرایی
-
ما شقایق کوهستان های وطنمان را (سیاوش کسرایی){ رمز آرش}
شنبه 29 مهر 1396 10:57
-
با چهره تو دمسازم(سیاوش کسرایی)
شنبه 29 مهر 1396 10:51
هجده هزارمین ** با چهره تو دمسازم کنون که می نویسم کنون که خون نه ستاره عاشق را فریاد می کنم کنون که گریه را می آغازم با چهره تو دمسازم ای شرم ای شرف لبخند و خشونت با هم ای ماهتاب و توفان توام من در ملال چشم تو می بینم در آن همه زلال سیمای پر شکوه سرداران را در خون تپیدن تن یاران را آن گاه قلب من و زمانه نبض من و زمین...
-
مثل آب مثل آب خوردنی (سیاوش کسرایی)
شنبه 29 مهر 1396 10:48
تصویر ** مثل آب مثل آب خوردنی سنگ های پایه را به باد می دهند اختران تشنه را به چاههای خشک می کشند مثل آب خوردنی خون سالیان سال را بی حساب خرج می کنند و ذخیره برای روزهای بد نمی دهند مثل آب مثل آب خوردنی می زنند سر بلندتر سر زمانه را به دار می پرکنند مهربانترین دل زمین داغ را به سرب آن چه زیر چشم ماست حسرت است و ظلمت...
-
آنان به مرگ وام ندارند (سیاوش کسرایی)
سهشنبه 25 مهر 1396 11:18
پویندگان ** آنان به مرگ وام ندارند آنان که زندگی را لاجرعه سر کشیدند آنان که ترس را تا پشت مرزهای زمان راندند آنان به مرگ وام ندارند آنان فراز بام تهور افراشتند نام آنان تا آخرین گلوله جنگیدند آنان با آخرین گلوله خود مردند آری به مرگ وام ندارند آنان عشاق عصر ما پویندگان راه بلا راه بی امید مادر ! بگو که در تک این خانه...
-
به قعر شب سفری می کنیم(سیاوش کسرایی)
سهشنبه 25 مهر 1396 11:15
دگر به جوخه آتش نمی دهند طعام ** به قعر شب سفری می کنیم در تابوت هوا بد است تنفس شدید جنبش کم و بوی سوختگی بوی آتشی خاموش و شیهه های سمندی که دور میگردد میان پچ پچ اوراد و الوداع و امان نشسته شهر زبان بسته باز در تب سرد و راه بسته نماید ز رخنه تابوت به قعر شب سفری می کنیم با کندی چه می کنیم ؟ کجاییم ؟ شهر مامن کو ؟...
-
پنداشتند خام کز سرگشتگان که پی ببرند(سیاوش کسرایی){رمز آرش}
سهشنبه 25 مهر 1396 11:08
-
فریادی چون تیغه چاقو در تاریکی فریادی (سیاوش کسرایی)
سهشنبه 25 مهر 1396 11:04
شعری ** فریادی چون تیغه چاقو در تاریکی فریادی جلاد همه هیاهو خشمی در راستا که بنشاند تیر کلام را در جایی که باید خشمی بی آشتی خشمی گرسنه خشمی هار که عابران سر به راه را هراسندگانی سنگ به دست گرداند چابک تر از گریه ای بر دیوار هشیار تر از دزدی بر بام و سهمگین ترز از بهمنی بر کوه بیدار بیدار بیدار بیدارتر از عاشق شب...
-
قامتت درداربست شعرم نمی گنجد (سیاوش کسرایی)
سهشنبه 25 مهر 1396 10:58
گرهبند خون ** قامتت درداربست شعرم نمی گنجد نمی نشیند آرام نمی نشیند تا طرحی برآورم شایای ماندگاری و تاریخ کدامین خارای آتش زنه خرد کنم خمیر کنم و در کوره دماوندی روشن بگدازم تا پولادت را بپردازم ؟ من چگونه مهربانی و خشم را با هم آورم ؟ من چگونه تیغ بر آفتاب بر کشم ؟ آری چگونه شطی از سوسوی ستارگان جاری کنم ؟ آخر من...
-
خوابم نمی برد گوشم فرودگاه صداهای بی صداست (سیاوش کسرایی)
سهشنبه 25 مهر 1396 10:46
له له و تنفس ** خوابم نمی برد گوشم فرودگاه صداهای بی صداست باور نمی کنی اما من پچ پچ غمین تصاویر عشق را محبوس و چارمیخ به دیوار سال ها پیوسته باز می شنوم در درون شب من رویش گیاه و رشد نهالان پرواز ابرها تولد باران تخمیرهای ساکت و جادویی زمین من نبض خلق را از راه گوش می شنوم آری همواره من تنفس دریای زنده را تشخیص می...